شعر
20 فروردین 1401 توسط sana
سبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاقترم یا تو به من؟
زندهام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن
بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن
وای بر من که در این بازی بیسود و زیان
پیش پیمانشکنی چون تو شدم عهدشکن
باز با گریه به آغوش تو بر میگردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
#فاضل_نظری